ذهن های بزرگ در مورد ایده ها بحث می کنند ذهن های متوسط درباره وقایع بحث می کنند ذهن های کوچک در مورد مردم بحث می کنند. تلاش کنید که فقط یک انسان موفق نباشید بلکه ارزشمند باشید.
برای دیدن رسپی این کیک خوشمزه روی ادامه مطلب کلیک کنید.
دل که تنگ است کجا باید رفت؟ به در و دشت و دمن؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟ یا به یک خلوت و تنهایی امن دل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیر فرزانه مرا بانگ برآورد
که این حرف نکوست ، دل که تنگ است برو خانه دوست... شانه اش جایگه گریه تو سخنش راه گشا بوسه اش مرهم زخم دل توست عشق او چاره دلتنگی توست... دل که تنگ است برو خانه دوست... خانه اش خانه توست... باز گفتم: خانه دوست کجاست؟ گفت پیدایش کن برو آنجاکه پر از مهر و صفاست گفتمش در پاسخ: دوستانی دارم بهتر از برگ درخت که دعایم گویند و دعاشان گویم ، یادشان در دل من ، قلبشان منزل من...! صافى آب مرا ياد تو انداخت ، رفيق! تو دلت سبز ، لبت سرخ ، چراغت روشن! چرخ روزيت هميشه چرخان! نفست داغ ، تنت گرم ، دعايت با من! روزهايت پى هم خوش باشد.
برای آدمها چه آنها که برایت عزیزند و چه آنهایی که فقط دوستت هستند..!! خاطره های خوب بساز... در توانت برایشان خوب باش که اگر روزی هرچه بود گذاشتی و رفتی..!! در کنج قلبشان جایی برایت باشد.. تا هر از گاهی بگویند کاش بودی.. هر از گاهی دستی دراز کنند و بخواهند که همیشه باشی.. همیشه و همه جا دلتنگ بودنت شوند.. می دانم سخت است.. ولی..!! تو همیشه خوب باش... حتی با آنانکه با تو بد کرده اند... روزی می فهمند همان سادگی و بودنت کم نبود...
به خداوند اعتماد کن... گاهی بهترین ها را بعد از تلخترین تجربه ها به تو می دهد تا قدر زیباترین چیزهایی که بدست آورده ای بدانی... آرزوهایت را صدا بزن.... خوشبختی نزدیکت است... مهربانی را به قلبت بسپار و قلبت را به خدا......
در این دنیا به هیچ کس وابسته نباش؛ حتی سایه ات در هنگام تاریکی تو را ترک خواهد کرد ...! کـــــاش می شد گـــاهی دست اتفـــــاق را بگیـــــریم که نیفـــتد...
.
.
.
کیک شیفون مثل کیک اسفنجی برای خامه کشی خیلی مناسبه و به علت بافت نرم
ولطیفی که داره برای انواع کیکهای تولد وشیرینی های تر مناسبه با این تفاوت که
کیک اسفنجی نکات ریزی داره که حتما باید رعایت بشه تا بافت اسفنجی مطلوب رو
داشته باشه ولی این کیک فوت و فن خاصی نداره ونتیجه کار هم عاااالی وهمینطور
گاهی مثل بهار: پر از امید و طراوتم... گاهی مثل تابستان: کسلم و خسته! گاهی مثل پاییز: پر از رنگم ولی تنها... گاهی مثل زمستان: سردم و بی تفاوت! گاهی مثل تمام فصل ها فقط در حال گذرم و عبور... همیــــن!!!
حکایت دریاست زندگی گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی گاهی هم فرو می رویم، چشم های مان را می بندیم، همه جا تاریکی است.
کاش می شد سرنوشت خویش را از سرنوشت کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت کاش می شد همچو سعدی رفت و رفت ورفت ورفت قصه دلدادگی را بی در و پیکر نوشت کاش می شد همچو حافظ فارغ از وابستگی بی خود از خود بود و یک دیوان شعر تر نوشت کاش می شد همچو مولانا زقرآن مغز را برگزید و پوست را بگذار بهرخر نوشت کاش می شد همچو خیام از فراز قله ها جنگ شعر و دانش و اندیشه را ازبرنوشت کاش می شد همچو فردوسی به سی سال تمام حکمت و تاریخ حکمت را به یک دفتر نوشت کاش می شد چون نظامی راوی صد بزم بود عشق را با قصه شیرین تر از شکر نوشت کاش می شد این غزل را پاره کرد و دور ریخت جای آن یک چامه خونین خنیاگر نوشت
خداوند کرم ابریشم را به پروانه دانه ی شن را به مروارید تکه زغالی را به الماس تغییر می دهد اگر زمان به سختی گذشت و تحت فشار بودی ؛ او بر روی تو نیز کار می کند ...
سخنی با عزیزانم:
مادر عزیزم ومهربانتریم که هر چه آموخته ام ، تو اولین معلم و بهترین استادم بودی وهستی...
پدرعزیز و مهربانم،جانم فدای نگاه پر از مهرت که هرچه دارم از دعای خیر توست...
دختر عزیزتر از جانم...
پسر عزیزتر از جانم...
همسر مهربانم و همیشه همراهم...
این وبلاگ یادگاری است از من تا اگر روزی نبودم؛ مرور بخشی از لحظات عمرم شادی بخش لحظات عمرتان باشد.شروع وبلاگ 1393/10/13